مقاله
روش‌هاي تحقيق علوم اسلامي

نويسنده : امين عظيمي
روش‌هاي تحقيق و شيوه‌هاي بحث و استدلال در علوم اسلامي متفاوت است، علت اين اختلاف روش، به اختلاف در موضوع و مسائل و اهداف و بسترهاي گسترش علم و خصوصيات شخصي باز مي‌گردد. علوم اسلامي هر يك با موضوع و هدفي خاص و مسائلي مخصوص در بسترهاي مختلف تاريخي، اجتماعي و توسط استعدادها و افكار مختلف رشد كرده و به دست ما رسيده است و همين امر باعث اختلاف روش تحقيق حتي درباره‌ تك تك علوم اسلامي شده است. چنان‌كه مثلا علومي مانند: تفسير، فلسفه، فقه و اصول با انواع روش‌ها عجين شده‌اند و اين روش‌ها چنان در طول ساليان دراز پرورده شده‌اند كه علي‌رغم باطل بودن بسياري از آنها، تشخيص صحت و سقم آنها بسيار مشكل گرديده است و پاي بسياري از بزرگان علم و فضل در صحنه متديك علوم اسلامي لغزيده و به وادي افراط يا تفريط رفته‌اند. به طور كلي روش‌هايي كه علوم مختلف اسلامي از آنها براي تحقيقات خود و كشف نتايج اين دانش‌ها بهره برده‌اند به ترتيب زير است:
1. روش عقلي
اين روش را روش استدلالي و قياسي و برهاني نيز مي‌گويند و به علومي كه اغلب با اين روش سروكار دارند علوم عقلي گفته مي‌شود. مانند منطق، فلسفه و رياضيات.
اسلوب بحث در اين علوم قائم بر استدلال عقلي و برهان يقين‌آور است كه از قضاياي يقيني تشكيل شده و در شكل يك قياس منتج عمل مي‌كند. پس دلايل علوم عقلي بايد از لحاظ ماده و صور مفيد يقين باشد. البته روش عقلي ويژگي‌ها و پيچيدگي‌هاي مخصوص به خود دارد و به چند روش جزئي‌تر تقسيم مي‌شود كه در بحث از روش‌هاي علوم عقلي به آن خواهيم پرداخت.
2. روش نقلي
علومي همچون تاريخ، حديث (علم الحديث = درايه)، رجال، علوم قرآن، اخلاق اسلامي و... از اين روش پيروي مي‌كنند. روش اصلي اين گونه از علم سماع از گذشتگان و اعتماد بر اسناد تاريخي (كتبي، شفاهي، اشاره‌اي، اثري) با قواعد و ضوابط ويژه موجود در هر يك از اين علوم مي‌باشد. اين روش به نوبه خود فراز و نشيب‌هاي بسياري در تاريخ علوم اسلامي داشته است كه در جاي خود مورد بحث قرار خواهيم داد.
3. روش شهودي
اعتماد بر شناخت شهودي و مبنا قرار دادن آن براي تفسير عالم و شناخت نفس و شناخت خداوند روشي است كه در عرفان به عنوان روش اساسي پذيرفته است.
4. روش تركيبي
منظور از روش تركيبي تركيبِ سه روش فوق يا دو روش از آنها مي‌باشد؛ همچنين ممكن است كه روش‌هاي سه گانه فوق در برخي علوم موجود باشد اما حالت تركيبي در كار نباشد. البته واضح است كه تركيب روش عقلي با نقلي و موارد ديگر غير از استفاده از عقل و نقل است. استفاده و منبع قرار دادن عقل و نقل و شهود براي يك علم غير از روش عقلي و نقلي و شهودي است. روش‌هاي فوق از عقل و نقل و شهود به عنوان منبع و ابزاري براي رسيدن به نتيجه استفاده مي‌كنند.
در تفسير قرآن به صورت جداگانه از هر سه روش استفاده شده و در حكمت متعاليه هر سه روش به صورتي موزون تركيب يافته است. در اصول فقه (مكتب آخوند«ره») و در علم كلام دو روش عقلي با نقلي تركيب شده است.
روش تركيبي اگر داراي قواعد و اصول عملي و متقن باشد بهترين نتيجه‌ها را مي‌دهد. از اين رو روش تفسيري اجتهادي كه نوعي از روش تركيبي است كامل‌ترين روش‌هاي تفسير مي‌باشد، همچنين حكمت متعاليه كه نوع ديگري از روش تركيبي است، نسبت به روش‌هاي قبلي خود (مشاء، اشراق، عرفان و كلام) انسجامي كامل و پيشرفته دارد و همچون رياضيات مسائل بر هم مرتب مي‌شوند. درباره جزئيات اين روش در بحث از روش‌هاي تفسير و فلسفه توضيح بيشتري خواهيم داد.
5. روش عقلايي
اين روش كه از جمله ويژگي‌هاي فقه و اصول فقه مي‌باشد، جزء كامل‌ترين روش‌هاي تحقيق در علوم است. البته علي‌رغم اهميت اين روش عنايت چنداني به آن صورت نگرفته و همين امر باعث شده كه اين روش منحصر به فرد با ديگر روش‌ها تركيب شده و يا تعويض شود و فقه و اصول بدون روش اصلي خود به پيش رود.
توضيح مطلب اينكه در استنباط فقهي سه روش عمده در تاريخ فقه شيعه مشاهده مي‌شود:
1. روش اهل حديث: افرادي مانند مرحوم كليني(ره) و صدوقين (ره) جزء اين دسته به شمار مي‌روند. پيروان اين مكتب مخالفت علني با اصوليون نداشته‌اند و در كنار اصوليون به روش خود عمل كرده‌اند.
2. روش اصوليون: پيروان اين مكتب اجتهادي استفاده و كشف حكم شرعي از منابع فقه را مستند به قواعدي مي‌دانند كه بدون اثبات آنها درب خانه اجتهاد بسته شده و امكان استفاده از منابع وجود ندارد. همچنين اصول و قواعدي را اثبات مي‌كنند كه در صورت عدم نص، به آن قواعد در مقام عمل مراجعه مي‌شود.
3. روش اخباريون: اين مكتب كه از اوايل قرن يازدهم هجري و با فوائد المدنيه محمد امين استرآبادي(ره) به وجود‌ آمد، گروهي هستند كه خود را پيرو اهل حديث ولكن مخالف با روش اصولي معرفي مي‌كنند و رجوع به عقل را كه از منابع اصول و فقه محسوب مي‌شود باطل مي‌دانند.
در روش عقلايي كه مخصوص اصوليون مي‌باشد عقل، نقل، سيره‌ي عقلاء، عرف، اجماع و دلايل مختلف ديگر حضور دارند. با مهارت و مهندسي پيچيده و حساب شده‌اي با هم تركيب مي‌شوند و محصولي مي‌دهند كه يا قاعده‌ي اصولي و يا حكم فقهي مي‌باشد.
وجه نامگذاري اين روش به عقلايي به خاطر اين است كه:
اولاً: اغلب مسائل اصولي مسائل عقلايي است و روش و سيره‌ي عقلا در آنها مورد توجه قرار مي‌گيرد:
1. مباحث الفاظ: اصول لفظيه كه به نظر اغلب اصوليين معاصر زير مجموعه‌ي اصاله الظهور است و آن هم اصلي عقلايي مي‌باشد.
2. امارات اموري عقلايي هستند. از ظواهر كتاب و سنت تا حجيت خبر واحد همگي عقلايي بوده و روش سيره‌ي عقلا مهم‌ترين دليل حجي آنها مي‌باشد.
3. اغلب بحث‌هاي تعارض ادله نيز اموري عقلايي مي‌باشد.
4. كليت رجوع به اصول عمليه و مخصوصا استصحاب نيز عقلايي مي‌باشد.
بدين ترتيب بيش از هفتاد درصد مسائل اين علم مسائلي عقلايي است. يعني مسأله به گونه‌اي است كه نه عقل و نه نقل و نه اجماع مسقلا نمي‌توانند آنها را اثبات كنند و روش اصلي در اثبات اين گونه مسائل رجوع به سيره‌ي عقلا و روش عمومي عقلا در طول تاريخ مي‌باشد. البته رجوع به سيره عقلا به اين معني نيست كه از قدر و مقام عقل و نقل كاسته شود، لكن چون مسائل اصولي اغلب مسأله‌ي عقلايي است، معمولا از عقل و نقل براي تأييد استفاده مي‌شود. اين همان مسلكي است كه بايد اصولي‌گري متوسط خوانده شود و به قول امام راحل از تفريط اخباري‌گري و افراط اصولي‌گري بيرون است.
براي اينكه روش عقلايي واضح‌تر شود بايد بدانيم كه:
اولاً: روش عقلايي همانند روش تحقيق فلسفي و كلامي روش عقلي نيست و استفاده‌ي از قواعد آنها براي اثبات قواعد اصولي در علم اصول جايگاهي ندارد و بايد از آن پرهيز نموده و اصول را به وادي پيچيدگي‌هاي دقيق اين علوم نكشانيم. چنان كه قواعد و مسائل منطقي و كلامي پس از شافعي (204 ه‍) در اصول فقه نفوذ كرد و هنوز هم پيراسته نشده و قواعد فلسفي با آخوند خراساني(ره)وارد علم اصول گرديد و اصول را كه علمي، آلي و اعتباري است به سوي تجريد از فقه و استقلال كشاند.
در اصول فقه از ديدگاه امام راحل(ره) در مسائل متعددي روش تحقيق اصولي و فلسفي و كلامي خلط شده است، بدين صورت كه:
1. قواعد كلامي و فلسفي بد تفسير شده و رنگ مسائل اصولي به خود گرفته است.
2. استفاده‌ي بي‌مورد از قواعد فلسفي شده است.
3. شرح و تفسير نادرستي از قواعد فلسفي شده و بر اساس آن مسائل اصولي بنيان نهاده شده است.
امام راحل(ره) تأكيد مي‌كند كه اصول پژوهان همواره بايد روش تحقيق اصولي را نصب العين خود سازندو پا از آن فراتر ننهند. البته لزوم پرهيز از روش‌هاي تحقيق فلسفي و كلامي در دانش اصول بدان معنا نيست كه عقل در آن ناديده گرفته شود، بلكه عقل جزء منابع مسلم فقه و اصول بوده و جايگاه خاص خود را در روش عقلايي دارد.
ثانياً: اصول فقه علم نقلي هم نيست، يعني روش علوم نقلي و مأثور كه اغلب تكيه بر منقولات و اسناد تاريخي است، در علم اصول جاري نيست. البته در برخي موارد با توجه به ويژگي مسأله از نقل استفاده شده است، اما اغلب آيات و رواياتي كه در اصول فقه به كار رفته براي تأييد و امضا سيره‌ي عقلا آورده مي‌شود نه تأسيس اصل و قاعده، چون كه مسائل عقلايي اختصاصي به دين اسلام ندارد و قبل از آن نيز موجود بوده و عقلاي عالم در فهم سخنان همديگر و حل تعارضات و... به اصول و قواعدي پايبند بوده‌اند كه بر همان پايه معاشرت اجتماعي شكل گرفته است. تنها كاري كه علم اصول انجام داده تدوين اين اصول عقلايي و تنظيم آنها براي استفاده در كشف حكم شرعي از منابع موجود فقه بوده است.
ثالثاً: در علم اصول استفاده از روش شهودي نيز كاملا مطرود مي‌باشد و به هيچ وجه تناسبي ميان علم اصول و عرفان وجود ندارد.
رابعاً: علم اصول علمي تركيبي نيست. يعني اين گونه نيست كه دو روش از روش‌هاي فوق يا هر سه آنها در همديگر ادغام شده و روش جديدي به نام روش اصول فقه به وجود بيايد. گرچه در طول تاريخ اصول فقه اين گرايش در روش وجود داشته و در مواقع مختلف روش اصولي با روش‌هاي عقلي و نقلي به نحو نامطلوبي تركيب و يا تعريض شده و صدمات جبران‌ناپذيري بر پيكره‌ي اين علم وارد كرده است. اما اين علم به لحاظ ساختاري كه در مسائل دارد، هر وقت فرصتي يافته به سوي عقلايي شدن حركت كرده است.
حال اين سؤال مطرح مي‌شود كه اگر روش عقلايي هيچ يك از اين روش‌ها نيست پس چگونه روشي است؟
براي اينكه بيشتر با اين روش آشنا شويم بايد بدانيم، منابعي كه علم اصول از آنها اسفاده مي‌كند متفاوتند. با يك استقراء ساده از كتاب‌هاي جديد و قديم اصولي در مي‌يابيم كه منابع و دلايل اصوليون در به دست آمدن قواعد علم اصول از قرار زير است:
1. سيره‌ي عقلا؛ 2. آيات قرآن؛ 3. احاديث و روايات؛ 4. دليل عقلي؛ 5. تبادر ذهني؛ 6. عرف؛ 7. سيره‌ي متشرعه و سيره‌ي مسلمين؛ 9. اقوال لغويين؛ 10. وجدانيّات و بديهيّات.
در بين دلايل مختلف بالا دليلي كه در اغلب موارد با مسائل هماهنگي دارد و دليل اصلي به شمار مي‌رود، همان سيره‌ي عقلا مي‌باشد، چرا كه شيوه استنباط مسائل اصول در استفاده از اصول عقلايي مي‌باشد كه روش و سيره‌ي عقلا در آنها حايز اهميت مي‌باشد. پس منظور از روش عقلايي محور قرار دادن سيره‌ي عقلاء در تحقيقات اصولي مي‌باشد. با اين بيان، وضعيت دلايل ديگر نيز روشن مي‌شود، بدين صورت كه اگر موضوع مسأله به صور خاص به يكي از دلايل مربوط بود، طبيعي است كه دليل اصلي در آن مسأله همان دليل مربوط خواهد بود. مثلا: استصحاب، به خاطر اينكه موضوع مربوط به نقل است، بهترين دليل، دليل نقلي خواهد بود. البته در علم اصول همواره اين مطلب بايد مد نظر باشد كه در هر مسأله‌اي يك دليل اصلي داريم و بقيه دلايل به عنوان تأييد دليل اصلي به كار مي‌روند. در مورد مسائل عقلايي نيز كه اكثر مسائل را شامل مي‌شود به همين قرار است، يعني از تمامي دلايل بالا در روش عقلايي استفاده مي شود. البته براي تأييد سيره‌ي عقلا و نه اثبات بالخصوص مسأله و قاعده.
حال كه روش كلي اصول به صورت مختصر بيان شد و تا حدي وضعيت آن مشخص گرديد، بهتر است ببينيم مراحل اين تحقيق چگونه است. مراحل استدلال در علم اصول به خاطر اختلاف موضوعات و اختلاف و گوناگوني ادله در بخش‌هاي اصول استنباطيه و اصول عمليه و بخش‌هاي جزيي آنها فرق مي‌كند. از اين رو مراحل استدلال اين دو بخش را به صورت مختصر و جداگانه مطرح مي‌كنيم.
1. اصول استنباطيه: كه از دو بخش تشكيل مي‌شود.
1. مباحث الفاظ
2. امارات
از آنجا كه مباحث فوق عقلايي هستند؛ به نظر مي‌رسد كه مراحل استدلال در هر دو طرف يكي باشد، لكن به خاطر اينكه موضوع در يكي الفاظ و در ديگري امارات و حجت‌هاي مظنون مي‌باشد اين مراحل در دو طرف فرق مي‌كند. در مباحث الفاظ بحث در تشخيص ظهورات الفاظ و در امارات بحث در تشخيص حجيت امارات است.
در مباحث الفاظ به كمك 1. سيره‌ي عقلا؛ 2. عرف؛ 3. قول لغوي؛ 4. وجدانيات (تبادر ذهني، صحب سلب و...) و احياناً دليل عقلي مي‌توانيم ظهورات الفاظ را تشخيص دهيم. فلذا اين امور به صورت دليل اصلي فعاليت مي‌كنند و به ترتيب مراحلي كه ذكر مي‌كنيم، استدلال اصولي شروع و پايان مي‌يابد:
1. تشخيص و تعيين موضوع بحث (مانند: ظهور صيغه‌ي امر در وجوب يا ظهور شرط در مفهوم)؛
2. تعريف موضوع و جايگاه آن در اصول؛
3. بيان محل نزاع و نقطه‌اي كه اصوليون در آن اختلاف دارند؛
4. ذكر قول حق در مسأله؛
5. بيان ادله‌ي قول و ذكر ادله‌ي مخالف و رد آن؛
6. ذكر ثمره‌ي علمي مسأله در فقه و يا اصول فقه؛
معمولا در ذكر ادله ابتدا به تبادر و صحت سلب و... پناه مي‌برند و سپس دلايل ديگر را ذكر مي‌كنند و اين مطلب به نتيجهبخش بودن روش عقلايي لطمه مي‌زند، چرا كه وجدانيات مسائلي است كه قلمرو مشخصي ندارد و سنجش بردار نيست و هر كس معاني‌اي به ذهنش متبادر است كه ديگري نيست.
در امارات وضعيت فرق مي‌كند، چون مسائل و موضوعات تغيير مي‌كند. مسائل اين بخش همگي ظنوني هستند كه ممكن است به جاي قطع بنشينند، در اين بخش چون بحث از حجيت به ميان آمده بسياري فكر كرده‌اند كه براي اين كار بايد بيشتر به نقل مراجعه كنند تا دلايل ديگر در حالي كه چنان كه گفتيم؛ اعتماد بر امارات و عمل بر طبق آنها مسأله‌اي عقلايي است و روش عقلا در مورد آن مهم‌ترين ملاك تشخيص حجيت خواهد بود. لكن چنان كه گفتيم، سيره‌ي عقلا در اين بخش مظلومانه وارد ميدان شده و به عنوان دليلي درجه دوم يا سوم تلقي مي‌شود كه در صورت يأس از تمام دلايل بايد به آن مراجعه كنيم.
بنابراين فرايند و روش استدلال در شكل توصيفي، در امارات اصول فقه چنين مي‌باشد.
1. تعيين موضوع و محل نزاع (مثلا: اثبات حجيت خبر واحد)؛
2. آيات دلالت كننده بر حجيت؛
3. روايات دلالت‌كننده؛
4. اجماع بر حجيت؛
5. دليل عقلي؛
6. سيره‌ي عقلا و دلايل ديگر؛
7. اثبات يا رد حجيت خبر واحد.
البته مباحث قطع كه در مقدمه امارات، مورد بحث واقع مي‌شود، به خاطر ماهيت بحث‌هاي آن، كه رنگ كلامي و معرفت شناختي دارد، بيشتر روش عقلي را انتخاب مي‌كند و بيشترين استفاده از قواعد عقلي مربوط به همين بخش است.
2. اصول عمليه: اصول عمليه در يك تقسيم به دو بخش اصول عقلي و اصول شرعي (نقلي) تقسيم مي‌شود. از آنجا كه مسائل در اين بخش بيشتر رنگ و بوي نقلي و عقلي دارد، به تناسب از دلايل عقلي و نقلي استفاده مي‌شود و در مواردي از اجماع نيز به عنوان دليل درجه دوم بهره مي‌برند. سيره‌ي عقلا در اين بخش فعاليت چنداني ندارد و اين به خاطر ماهيت مسائل اين بخش است كه بيشتر حالت تأسيس دارند. گرچه در برخي موارد از سيره‌ي عقلا استفاده شده، مانند بحث استصحاب كه في‌الجمله دلالت آن را پذيرفته‌اند. مراحل استدلال و تحقيق در اصول عمليه به صورت كلي به شكل زير است:
1. انتخاب موضوع (شك در تكليف)
2. ميان اقوال در مسأله (اصوليون قايل به برائت و اخباريون قايل به احتياط‌اند)
3. بيان ادله‌ي موافق و بررسي آنها (ادله‌ي اصوليون: آيات، اخبار، اجماع، عقل)
4. بيان ادله‌ي مخالف و رد آن (ادله‌ي اخباريون: آيات، اخبار، اجماع)
در آخر بايد متذكر شويم كه علاوه بر روش عمومي استنباط مسائل اصولي، هر يك از اصوليون نيز به نوبه‌ي خود از يك منهج و سليقه‌ي شخصي در تحقيقات اصولي بهره برده‌اند كه در كارهاي تكميلي درباره‌ي روش اصول فقه بايد مورد توجه قرار گيرد. همچنين بحث مهم ديگري كه اين مقاله گنجايش آن را نداشت روش تحقيق كتابخانه‌اي علم اصول است كه با ويژگي‌هايي كه دارد بايد بحثي مستقل درباره‌اش صورت بگيرد.

منبع: پژوهشنامه ره آورد ايسكو - برگرفته از فصل نامه تخصصي در حوزه روش شناسي - كتاب روش
 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر

Guest (PortalGuest)

پژوهشنامه ره‌آورد ايسكو
مجری سایت : شرکت سیگما