مقاله
غرب و مواجهه با خيزش شيعي

نويسنده: محسن قنبريان

شايد بسياري غرب جديد را فقط غرب فوق صنعتي بدانند، امّا واقعيت اين است كه غرب جديد، غربي است با رويكرد مذهبي به منازعات كلان سياسي و پايان تاريخ مواجهه غرب با جهان اسلام را مي‌توان به سه دوره مهم تقسيم كرد.

 دوره جنگ‌هاي صليبي، دوره استعمار (هم زمان با انقلاب صنعتي در غرب) و دوره سوم از تأسيس دولت اسرائيل به دست غرب تاكنون.

  1. غرب جديد مسيحي، حزب الله آمريكايي

دوره اخير، دوره غرب جديد است كه براي يافتن مختصات آن، بايد تاريخ را گذرا نظاره كنيم.

قرن 15 ميلادي:

در اين قرن، يهوديان از تمدن مسيحي اروپا طرد شده، مجبور شدند در مناطق محصور (گتو) زندگي كنند. كليساي كاتوليك، سقوط اورشليم و پراكنده شدن قوم اسرائيل را مجازاتي از جانب خداوند مي‌دانست كه به دليل صليب كردن مسيح بدان گرفتار شده‌اند، از اين رو كوشيد تا يهوديان را از اروپا بيرون براند يا آنان را از آيين يهود برگرداند كه در كشورهايي مثل پرتغال و اسپانيا، اين اتفاق رخ داد.

قرن 16 ميلادي:

در اين قرن، جنبش اصلاح ديني (پروتستانيسم) جريان مسيحيت يهودي را پديد مي‌آورد."مارتين لوتر" مؤسس پروتستانيسم، در سال 1533 كتاب مسيح يهودي متولد شد را به رشته تحرير درآورد و به يهوديان به عنوان فرزند پروردگار اعتبار بخشيد و عهد قديم را مرجع والاترين اعتقادات مسيحي دانست.

در سال 1538 وقتي به دستور "هنري دوم"، انگلستان از كليساي كاتوليك جدا شد، مسيحيت يهودي همراه با جنبش اصلاح ديني در انگلستان رونق يافت.

در قرن شانزدهم، اعتقاد به طرح خداوند براي پايان تاريخ، از سوي مسيحيت يهودي وارد مناقشات مذهبي شد. براساس اين اعتقاد، تاريخ خداوندي با ظهور مسيح و آغاز هزاره خوشبختي آغاز خواهد شد. در اين ميان كتاب دانيال (عهد قديم) و مكاشفات يوحنا (عهد جديد) مورد تفسير جديد قرار گرفت كه بر اساس آن، پيش از آمدن مسيح براي حكومت بر جهان در هزاره خوشبختي، دو گام عظيم برداشته خواهد شد:

الف ـ بازگشت يهوديان به صهيون (اورشليم)

ب ـ ساخت معبد سليمان

از اين رو، انگلستان در قرن شانزدهم، اين رسالت مقدس را بر عهده گرفت تا يهوديان را پيش از آمدن مسيح و حكومت بر جهان، به اورشليم اعزام كند.

اين خيزش، در دوران رنسانس رونق بيشتري يافت. جان لاك ـ بنيان گذار ليبراليسم،"روسو" فيلسوف قراردادهاي اجتماعي ـ "كانت" و "جان ميلتون" همگي طرفدار انديشة تأسيس اسرائيل بودند. از اين رو، جنبش صهيونيزم مسيحي چند دهه پيش از صهيونيزم يهودي (1879) شكل گرفت.

قرن 17 ميلادي:

در قرن 17 ميلادي، با مهاجرت پيوريتن‌ها به آمريكا، اين جنبش به اوج خود رسيد. آنها اين تفكر را با خود به آمريكاي كشف شده بردند و آن را "اسرائيل جديد" ناميدند. به زبان عبري نماز مي‌خواندند و نام فرزندانشان را از داستان‌هاي تورات انتخاب مي‌كردند. اوّلين كتابي كه در آمريكا منتشركردند مزامير داوود بود. با قتل عام سرخ پوست‌ها، يك كشور بزرگ براي جنبش مسيحيت يهودي گرا كه از انگلستان شروع شده بود، پديد آمد.

قرن 18 ميلادي:

در قرن هجدهم، تفكر مسيحي بنيادگرا مبتني بر بازگشت يهود به فلسطين، براي پايان تاريخ و آغاز هزاره خوشبختي با ظهور مسيح، جايگاه ويژه‌اي در فرهنگ آمريكايي و وجدان مردم آنجا يافت.

قرن 19 ميلادي:

در قرن نوزدهم، صهيونيسم مسيحي آمريكايي در مورد اقامت يهود در فلسطين از ديگران پيشي گرفت. رهبر اين حركت «ويليام بلاكستون» ـ مبلغ مسيحي پروتستان ـ بود كه طي نامه‌اي به «هريسون» ـ رئيس جمهور آمريكا ـ از وي خواست براي بازگرداندن يهوديان به فلسطين دخالت كند. موضع بلاكستون حتي شديدتر از «هرتزل» ـ مؤسس صهيونيسم يهودي ـ بود كه انديشه ايجاد يك سرزمين قومي را براي يهوديان در قبرس يا اوگاندا پيشنهاد مي‌كرد. بلاكستون نسخه‌اي از تورات را كه صفحاتي از آن را علامت زده بود، براي هرتزل فرستاد و به او يادآوري كرد كه تورات، فلسطين را به عنوان سرزمين موعود براي قوم برگزيده تعيين كرده است.

قرن 20 ميلادي:

در قرن بيستم اين انديشه در اعتقادات ديني و فرهنگ مردم آمريكا رسوخ كرد و به دولت مردان هم راه يافت. «جيمي كارتر» در مارس 1979 در پارلمان اسرائيل گفت:  هفت تن از رؤساي جمهور آمريكا به اين حقيقت ايمان آورده‌اند كه روابط آمريكا و اسرائيل فراتر از يك رابطه خصوصي است. اين رابطه در وجدان، اخلاق، ديانت و معتقدات مردم آمريكا ريشه دارد. ما ميراث تورات را با شما تقسيم مي‌كنيم.

از ابتداي سال 1976، رشد و گسترش مسيحيت سياسي بنيادگرا ـ اصطلاحاً راست مسيحي ـ شدت گرفت. به طوري كه بين يك پنجم تا يك سوم آمريكاييان از نو غسل تعميد به جاي آوردند كه به "مسيحيان از نو متولد شده" معروفند. پيروان كليساهاي افراطي و انعطاف ناپذير افزايش يافت، شبكه‌هاي تلويزيوني مذهبي (مثل CBN) و كليساهاي تلويزيوني تأسيس شد. سازمان‌هاي راست مسيحي، گفتمان اصول گرايانه‌اي را آغاز كردند كه مضمون آن، آماده ساختن آمريكا براي بازگشت مجدّد مسيح و پايان جهان بود. بازگشت يهوديان به قدس پس از جنگ 1967، نشانه‌اي از صحت پيشگويي‌هاي تورات و گام ماقبل آخر بازگشت مسيح، يعني بازسازي معبد سليمان تلقي گرديد. رشد جريان راست مسيحي، آن را به يك نيروي مؤثر در انتخابات رياست جمهوري و كنگره درآورد و 25 درصد از مجموع رأي دهندگان آمريكا در دهه 90 را كه رأي دهندگان يهودي بود، به خود اختصاص داد.

ائتلافات راست مسيحي با راست سياسي در داخل حزب جمهوري خواه، تشكلي را به وجود آورد كه به نام "حزب الله آمريكا" شناخته مي‌شود. رونالد ريگان، نامزد حزب جمهوري خواه در سال 1980 با كشيش بيلي گراهام، رهبر سازمان اكثريت اخلاقي ائتلاف نمود و بدين ترتيب در انتخابات پيروز شد. او در واقع كانديداي حزب الله بود!

بالاتر اينكه حزب جمهوري خواه در انتخابات مقدماتي رياست جمهوري در سال 1988، اصلاً به يك كشيش ـ پت رابرتسون رهبر ائتلاف مسيحي ـ اجازه داد كه خود را نامزد نمايد. اين امر در انتخابات اوّليه رياست جمهوري در سال 2000 نيز تكرار شد و "گري بوئر" نماينده راست مسيحي خود را نامزد كرد. كشوري سكولار كه جريانات بنيادگرا در جهان اسلام را سركوب مي‌كند و خواستار جدايي آيت الله‌ها از سياست در ايران است، خود گام‌هايي برمي‌دارد كه احتمالاً در دهه آتي، رئيس جمهور آمريكا يك كشيش بنيادگرا و يك مسيحي صهيونيست خواهد شد!

گرچه اين كشيش‌ها نتوانستند رأي حزب را با اكثريت كسب كنند، امّا كانديداي حزب ـ بوش ـ كه نماينده اين جريان است و با كمك جنبش مسيحيت بنيادگرا و صهيونيسم رأي آورد؛ امروز خود را سرباز مسيح مي‌داند و در همه اردوگاه‌هاي اشغالگران در عراق، تابلوي مسيح با حمايت تفنگ داران آمريكايي نصب كرده است.

بنابراين غرب جديد، فقط غرب فوق مدرن و سرمايه دار نيست، يك جريان قوي مذهبي با انديشه‌هاي توراتي براي پايان تاريخ است كه هستة مركزي آن ايالات متّحده و سپس انگلستان است كه در حال تبليغ اين بنيادگرايي در مسيحيت كاتوليك اروپا نيز مي باشد.

2. اسلام شيعي و سنّي معاصر، يك سو ائتلاف يك سو درگيري.

2- 1 ايجاد و بقاي جهان سنّي:

حدوث و شيوع تفكر سنّي در دنيا، مديون فتوحات خلفاي بعد از رسول الله(ص) است نه انتخاب سنّي‌گري (در مقابل شيعه) از سوي مردم. هر كشوري فتح مي‌شد، به تفكر و عقايد خلفا و حاكمان به اسلام درمي‌آمد و چون جريان تشيع در عهد اوّليه اسلام، جريان تضعيف شده‌اي بود، عملاً آشنايي به ندرت انجام مي‌شد.

جنگ‌هاي صليبي جهان غرب و مقاومت و سرداري سنياني مثل صلاح الدّين ايوبي، در كنار زبوني شيعيان اسماعيلي فاطمي در مصر، موجب بقاي تفكر سني در اكثريت جهان اسلام شد و اين در حالي بود كه هنوز شيعه اثني عشري، هيچ حكومتي در دست نداشت.

2-2 ايجاد جوامع شيعي:

با انزواي امامت در جهان اسلام و سخت‌گيري‌هاي اموي و عبّاسي، تشيع تضعيف شد و گروه‌ها و جوامع كوچك شيعي، در اطراف نقاط جهان اسلام به گونه‌اي پراكنده شكل گرفت. شهرهايي مثل كوفه، بغداد، نهاوند، همدان، قزوين، ري، نيشابور، توس، مراكش، سمرقند، حلب، حله هركدام مراكزي براي شيعيان شدند.

در سال 94 ق شهر قم در جنوب ري ـ تهران ـ كه در زمان فتوحات ويران شده‌ بود، به دست اعراب اشعري كه مجبور بودند به علّت عقايد شيعي خود كوفه را ترك كنند، بازسازي شد و شعبه‌اي از جامعه شيعي اوّليه كوفه گرديد و مدّت زماني طولاني به عنوان يك منطقه كوچ نشين عربي، ماهيت خود را حفظ كرد. وقتي در سال 201 ق. حضرت فاطمه معصومه(س) در راه ديدار برادر خويش ـ امام رضا(ع) ـ در ساوه بيمار شده، درگذشتند، پيكرشان به قم منتقل شد و از آن پس بر رونق شيعي آن شهر افزوده گرديد، به طوري كه محدّثاني بزرگ و عالماني معروف ـ از جمله نايب سوم امام عصر(ع) در غيبت صغري ابن روح نوبختي ـ از آن شهر برخاستند.

در آغاز قرن چهارم هجري با ضعف سياسي خليفه مسلمين در بغداد،"حكومت آل بويه" در غرب ايران و بغداد شكل گرفت و از شيعيان حمايت نمود. آنها براي اوّلين بار رسوم شيعي مثل عزاداري محرم و جشن غدير را به شكل عمومي در عراق (نجف و كربلا) و برخي مناطق ايران برپا كردند. گرچه آنها عقايد شيعي خويش را پنهان نمي‌كردند، ولي هرگز نكوشيدند خلافت مركزي سنّي را براندازند و حتي اصراري به شيعه كردن عراق و ايران نداشتند. خليفه سنّي هم چون گذشته، رئيس رسمي دين اسلام بود و عده زيادي از جمعيت ايران و عراق سنّي بودند.

همانند آل بويه در بغداد و غرب ايران،"حمدانيان عرب"در موصل و حلب نيز شيعيان را تشويق مي‌كردند و حلب از آن پس، پايگاهي شيعي شد كه نقش زيادي در حوادث بعد ايفا نمود.

اين جنبش‌هاي حامي شيعيان با روي كار آمدن سلجوقيان كه سني‌هايي متعصب بودند، از بين رفت. سلجوقيان براي مهار تهديد تشيع در قرن چهارم هجري و در دفاع از مذهب سنّي پديد آمدند و شيعيان را طرد و لعن كردند.

در قرن هشتم هجري، جنبش شيعي با گرايش درويشي در نهضت سربداران در شهرهاي نيشابور،  توس به وجود آمد كه آموزه‌هايي چون "انتظار مهدي موعود" در آن بسيار برجسته بود، امّا اين حكومت‌هاي كوچك نتوانست قدرتي فراگير براي تشيع را موجب گردد.

حكومت صفويه در قرن دهم هجري، اوّلين حكومتي بود كه به ياري عالمان شيعي حلب و جنوب لبنان و انديشه فقهي حلّه، جامعه‌اي شيعي در ايران پديد آورد و مذهب تشيع را مذهب رسمي نمود و زمينه حكومت شيعي را در قرون بعد در قالب انقلاب اسلامي ايران فراهم كرد.

2-3 ايران جديد، مركز خيزش شيعي

تاريخ ايران را مي‌توان به چند دوره تقسيم كرد :

الف ـ ايران قبل از اسلام (باستان): در اين دوره امپراطوري و تمدّن ايراني وجود دارد، امّا اسلام نيست. عقايد زرتشتي با بحران مواجه است، به طوري كه در اواخر اين دوره، شاهد قيام‌هايي عليه مذهب زرتشتي هستيم.

ب ـ ايران پس از اسلام (فتوحات): اين‌جاست كه اسلام ظهور مي‌كند و نارضايتي‌هاي مردم از مذهب حاكم، موجب پذيرش دلخواه اسلام مي‌شود. به تعبير شهيد مطهري، اگر اسلام به داد ايرانيان نمي‌رسيد، مردم ايران مسيحي مي‌شدند، امّا زرتشتي نمي‌ماندند.(1)

لكن در اين دوره، ايران به عنوان يك كشور مستقل و متصل از بين رفته، مليت آن تضعيف مي‌شود. بر هر قسمتي از ايران طايفه‌اي حكم مي‌راند كه زير نظر خليفه مسلمين است.

ج ـ ايران دوران صفويه: در اين دوران، تشيع، مذهب رسمي ايران شده و گرايشات درويشي، منطبق بر فقاهت شيعي مي‌شود. هجرت عالمان شيعي از لبنان و عراق، ايران را يك مركز مهم و اصلي‌ترين قدرت شيعي مي‌نمايد. در اين دوره غير از مذهب شيعه، ايرانيت نيز به ايران برمي‌گردد و دوباره كشور، يك پارچه متصل مي‌شود.

د ـ دوره انقلاب اسلامي: اين دوره جامعه شيعي بار مي‌يابد. در دوران پس از تأسيس صفويه، مردم شيعه بودند و فقه شيعه رايج بود امّا سلاطين و شاهان غاصب در نوساناتي بودند. گاه به عقايد و فقه شيعي ملتزم، و گاه از آن فاصله مي‌گرفتند، به طوري كه از زمان پهلوي اوّل، مقابله با تشيع و آموزه‌هاي آن در دستور كار قرار گرفت و غرب زدگي جاي مظاهر شيعي نشست، امّا با انقلاب اسلامي، اين حركت سركوب شد و حكومتي براساس آموزه‌هاي شيعي پديد آمد كه هسته اصلي تشيع در قرن معاصر گرديد و به خيزش‌هاي شيعي ديگري در عراق، لبنان، فلسطين، يمن و... منجر شد. وجهه اصلي اين حركت شيعي، استكبارستيزي مبتني بر آموزه‌هاي شيعي است. اين هسته مقاومت شيعي و شعبه‌هايش، ائتلافي در برخي جنبش‌هاي سنّي مثل اخوان المسلمين، حماس، جهاد اسلامي و... را هم منجر شده است كه البتّه در سوي مقابل، تحريم‌هايي از سوي برخي دول عربي سنّي مثل مصر، عربستان و... را در پي داشته است.

3.مواجهه غرب جديد با خيزش شيعي

تا اين جا مشخص شد كه هسته مركزي غرب ـ با محوريت آمريكا ـ امروز و موتور محرك و مغز متفكر آن، يك رويكرد بنيادگرايانه براي پايان تاريخ دارد كه از قضا در مقابل آن هسته مركزي، جريان خيزش اسلامي است كه پس از انقلاب اسلامي ايران شكل گرفته و يك رويكرد اصول گرايانه متكي به سنّت شيعي و با توجه به آخرالزّمان و پايان تاريخ دارد و انقلاب خويش را مقدمه ظهور مهدي موعود مي‌داند. پس بالتبع بايد سياست‌ها و راهبردهاي مواجهه جنبش مسيحيت صهيونيست با خيزش شيعي را مورد مداقّه جدي قرار دهيم.

3-1. رويكرد غرب جديد در جبهه تشيع، پروژه تشيع وهابي يا وهابيت ايراني

سرمداران غرب جديد به دنبال سست كردن عقايد و آموزه‌هاي شيعي به خصوص شهادت طلبي عاشورايي و انتظارخواهي مهدوي‌اند. نوك پيكان اين حركت، آرا و نظرات فوكوياما درباره پايان تاريخ است. ده‌ها سايت و كانال ماهواره‌اي در اين باره فعاليت و شبهه پراكني مي‌نمايند. اينان از پول و امكانات عربستان، در تلاش براي يك جنگ سايبرناتيك استفاده كرده و با خرج مسلمين، وهابيت عربستاني ترويج مي‌كنند و حتي به دنبال وهابي كردن عقايد شيعي به دست روشنفكران غرب زده‌اند. زير سؤال بردن زيارت، شهادت، شفاعت، مغايرت امامت با دموكراسي و زيارت جمكران با مدرنيسم و... را در گفته‌ها و نوشته‌هاي اينان مي‌توان ديد. در كنار اين‌ها، از فيلم‌ها و بازي‌هاي كامپيوتري مخرب نمي‌توان گذشت كه بي‌شمارند.

3-2. رويكرد غرب جديد در جهان سنّي، منزوي سازي حركت شيعي و بي‌اعتبار كردن آن

غرب جديد، در جهان سنّي چندين دستور كار براي انزواي خيزش شيعي دارد:

از يك سو با تابلو كردن القاعده و ستاره كردن بن لادن و زرقاوي و نمايندگان تناوبي آنها، تنها به دنبال يافتن بهانه‌اي براي تهاجم به جهان اسلام نيست، بلكه به دنبال خارج كردن پرچم مقاومت و خيزش از دست شيعه و سپردن به دست مبارزاني توهمي و پوشالي چون بن لادن مي باشد. اگر پرچم خيزش عليه غرب صهيونيست به دوش امام خميني (ره) و پيروان او باشد، جريان راستيني است كه تا فتح قلّه‌هاي استكبار ادامه مي‌يابد. امّا غرب با ستاره كردن كساني مثل صدام و بن لادن و... براي طيف بنيادگراي مسلمان، مي‌تواند به خوبي، آن را كنترل كند و چهره‌اي مضحك، غيرانساني و غيرامروزي هم از اصول گرايي اسلامي در دنياي امروز نمايش دهد. واقعاً القاعده و صدام و... كدام حركت ضدّ غرب را سامان دادند؟!! جز اينكه به مقاصد آنها كمك كردند و در گام بعد، شمشير آنها بر عليه تشيع (نه جريان صهيونيسم) شدند. صدور فتوا از سوي مفتيان وهّابي براي قتل شيعيان از جملة اين تلاش‌هاست.

از آن سو، حركت شيعي را كه تنها حركت ضدّ صهيونيسم است، در مقابل با اهل سنّت قرار مي‌دهد و از هلال شيعي سخن مي‌گويد و چنين مي‌نماياند كه هلال شيعي در مقابل اهل سنّت است! به همت شوراي روابط خارجي آمريكا، همايشي به نام "بروز هلال شيعي و تأثيرات آن بر خاورميانه و سياست‌هاي آمريكا" برگزار مي‌شود كه سخنرانان به طرح ديدگاه‌هاي خود درباره نفوذ تشيع در كشورهاي خاورميانه و نقش ايران در اين ميان و سياست‌هاي آمريكا براي مواجهه با اين پديده مي‌پردازند و از طرف ديگر در همان زمان، يونگي پريماكف، نخست وزير اسبق روسيه در آن سوي دنيا واداشته مي‌شود كه در مؤسسه خيريه ملك فيصل از ايجاد كمربند شيعي در منطقه هشدار دهد! در فاصله اندكي همين سخنان از سوي پادشاه اردن و ساير سياسيون عرب تكرار مي‌شود. اثر چنين رسوباتي در جهان سنّي اين است كه مثلاً حزب الله لبنان در 33 روز اسرائيل را شكست مي‌دهد، امّا چندين ماه است كه در درگيري‌هاي داخلي معطّل است؛ چون تبليغات مسموم، حزب الله را ضدّ سنّي و منازعه را قومي و مذهبي جلوه داده است!

گام ديگر اينكه در پروژه‌اي به طور جدّي سعي دارند، اساساً شيعه را ايراني و تشيع را مساوي اسلام مجوسي جلوه دهند. در اين باره، تلاش‌هاي بسيار زيادي صورت داده‌اند كه آخرين تلاش آنها، توليد فيلم 300 مي‌باشد.

اثر اين راهبرد اين مي‌شود كه مثلاً دولت نوري المالكي به علّت شيعه بودن، اگرچه مورد حمايت ظاهري آمريكاست، امّا از سوي جهان عرب تاكنون به رسميت شناخته نشده است.

3-3 رويكرد غرب جديد در جهان مسيحي، متشيع سازي مسيحيت

جالب اينكه اين تفكر، وقتي با دنياي مسيحي مواجه مي‌شود، سعي مي‌كند آموزه‌هاي شيعي را به نفع خود و مسيحيان را به شكل شيعي بسيج كند. غلامعلي افروز مي گويد:

در كليسايي در كشوري اروپايي ديدم پدر روحاني چيزي مي‌خواند و مردم هم سينه مي‌زنند! وي در جواب گفت اين كار را از شيعيان اقتباس كرده است. اين عمل در چند كليساي ديگر نيز تقليد مي‌شود. در فيلم مصائب مسيح كه فيلمي كاتوليكي است، باز اين را مي‌يابيم كه از آموزه‌هايي مثل ثاراللّهي بودن، تبرك به خون و اشك آسمان و... استفاده مي‌شود. جديدترين كد در اين باره، مستند شبكه abc از كمپ انجيلي تحت عنوان «بچه‌ها در آتش» است كه بچه‌هاي مسيحي را براي شهادت طلبي براي ظهور مسيح آماده مي‌نمايد.

پي نوشت :

1. راين باره ر.ك: مطهري، مرتضي، خدمات متقابل اسلام و ايران.

منبع: پژوهشنامه ره آورد ايسكو
 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر

Guest (PortalGuest)

پژوهشنامه ره‌آورد ايسكو
مجری سایت : شرکت سیگما