نويسنده : سيدحسن حكيم باشي
چكيده: اين نوشتار، توصيف و توضيح اجمالي آسيبهاي موجود در مقالات مندرج در مطبوعات ديني، اعم از حوزوي و دانشگاهي است. در اين بررسيِ آسيبپژوهانه، پاياننامههاي رشتههاي علوم ديني و علوم انساني در ارتباط با دين درنظر بوده است.
نخست جايگاه و اهمّيت فرهنگ مكتوب و كاركرد مقالهنويسي به گونه ويژه مطالعه، و نُه ويژگي براي مقاله و نشريه در مقايسه با كتاب عرضه شده است. در ادامه آسيبهاي مقالههاي ديني را در هفت محور (پيشزمينهها و پيشنيازها، انگيزهها و اهداف، زبان و قالب نگارشي، اخلاق پژوهشي، محتوا، فرايند و آسيبهاي مابعدالتحقيق و ضعف مديريت و پشتيبانيهاي تحقيق) بر شمرده است.
كليد واژهها: آسيبشناسي، پژوهش ديني، مطبوعات ديني، اخلاق پژوهشي، انگيزهها و اهداف پژوهش، پارسينويسي، ساماندهي تحقيق.
1) گستره مطالعه و بررسي نگارنده در اين نوشتار، از جهات چندي محدود است: اولاً ويژه مقالات است و ثانياً فقط مقولات ديني و علوم انساني.
2) بهرغم آنكه چه بسا در نگاه نخست به نظر رسد نگارنده در اين نوشتار به راه افراط رفته و نگرشي بدبينانه و منفينگرانه داشته باشد، اما آگاهان و آنان كه بيش از اينبنده دستي از نزديك بر آتش دارند، ميدانند كه گاه وضعيت ناگوارتر و نگران كنندهتر از اين است.
3) نگارنده اعتراف دارد كه آنچه عرضه شده تنها توصيف و شرح دردها و كاستيها است و آنچه بايسته است ارائه راه حلها و چارهها است كه خود مقوله بسيار بااهميتي است و همفكري و ياري صاحبنظران و دستاندركاران همه عرصههاي مرتبط با امر پژوهش و نويسندگي را ميطلبد. اميد داريم اين مهم در نگرهها و پژوهههاي ديگر اين صحيفه گرامي، گرد آمده باشد؛ يا به گونهاي شايسته و همه جانبه به همت برنامهريزان عرصه پژوهش و زمينههاي مربوط محقق گردد.
4) بيترديد ارائه راهكار و راهحل نيازمند مطالعه و بررسي همهجانبه پيشزمينهها و زيرساختها و موضوعات و مقولات مرتبط با مسئله پژوهش و نگارش است. نيك روشن است كه آسيبزدايي، بهينهسازي و ارتقاي سطح كيفي پژوهش و تحقيق، بدون توجه به مقوله مهم آموزش و تربيت و برنامهريزيها و مديريتهاي لازم ممكن و ميسور نخواهد بود. نيز تأمين و تدارك نيازهاي علمي و كتابخانهاي و پشتيبانيهاي لازم در اين زمينه، نقشي بهسزا در بهبود وضعيت پژوهش دارد. در نتيجه آنچه در اين نوشتار ميخوانيد، تنها حلقهاي از زنجيره «مطالعه و بررسي و آسيبشناسي و بهينهسازي پژوهش و تحقيق در كشور» خواهد بود.
جايگاه و اهميت فرهنگ مكتوب
جايگاه نگارش و نويسندگي و بهطور كلي فرهنگ مكتوب در ميان همه رسانهها و تريبونها و قالبهاي موجود در عرصه دانش و پژوهش و فرهنگ و انديشه، بسيار در خور توجه و داراي اهمّيت و جايگزينناپذير است. با وجود تكثر روزافزون رسانهها و قالبها و تحوّل و دگرديسي ابزارها و راهكارهاي آموزش و اطلاعرساني و گسترش و توسعه دانش و آگاهي بشري، نقش و جايگاه فرهنگ مكتوب همچنان پايا و مانا و تأثيرگذار است.
با وجود پديدايي انواع گوناگون ابزارهاي ديداري و شنيداري، هنري و نمايشي و رسانههايي چونان راديو و تلويزيون، رايانه، اينترنت، ماهواره، سينما، تئاتر و... ، اشتياق طبقات مختلف انسانها در ميان همه اقوام و ملل به مطالعه ميراث مكتوب كهن يا نو، همچنان پابرجا است.
نيز در ميان شاخههاي متعدد فرهنگ مكتوب، نقش ويژه مقاله و مقالهخواني مشهود است. در عرصه فرهنگ مطبوع، جايگاه ويژه مجله و نشريه هرگز كاركرد و تأثيرگذاري و فلسفه وجودي خويش را از دست نداده است. برخي از ويژگيهاي مقاله و نشريه در مقايسه با كتاب را ميتوان چنين برشمرد:
ـ روزآمد بودن مطالب و رهيافتها به دليل انتشار زمانمند و منظّم.
ـ ايجاد اشتياق و انتظار و توقع پيگيرانه بيشتر مخاطبان به دليل تاريخمندي.
ـ امكان عرضه نظرگاههاي پژوهشگراني كه در عرصه كتاب فعاليتي ندارند.
ـ امكان بهرهوري از قالبها و روشهاي ژورناليستي و ايجاد جاذبه بيشتر.
ـ فراهم آمدن زمينه مقايسه تطبيق ديدگاههاي گوناگون و ناهمگون.
ـ تناسب بيشتر با ارائه و عرضه دستاوردهاي تحقيقاتي گروهي.
ـ امكان پرداختن به موضوعات و محورهاي متنوع در يك مجلد و ايجاد تنوع بيشتر در مطالب.
ـ امكان بازتاباندن بازخوردهاي علمي و فكري و داوريها و نقدهاي انديشمندان و مخاطبان.
ـ قابليّت بيشتر براي عرضه و ارائه گمانهزنيهاي تحقيقاتي و دستاوردهاي پژوهشي و مطالعاتي كه نهايي نيستند و نياز به تكميل و پردازش بيشتري دارند.
محورهاي ياد شده، يا بهطور معمول در قالب كتاب محقق نميشوند، يا آنكه بهطور نسبي در نشريه نمود و بروز بيشتر و پررنگتري دارند؛ هر چند در قالب كتاب نيز امكان تحقق دارند. افزون بر آنچه گذشت، كاركردهاي ديگري نيز براي مقاله ميتوان تعريف كرد.
مقاله در اصطلاح وسيعتري كه شامل جزوه، تحقيق و پاياننامه نيز ميشود، كاربردهاي بسياري در مراكز آموزشي، پژوهشي و موسّسات و تشكّلهاي علمي و فرهنگي كشور ايفا ميكند. بايد توجه داشت كه تنها شمار پاياننامههاي موسسات آموزش عالي (دانشگاهي و حوزوي)در رشته هاي گوناگون ديني يا مرتبط با دين، هر سال به چند هزار ميرسد كه همه اين موارد شرايطي همانند مقاله دارند يا دست كم در بررسيهاي ارائه شده در اين نوشتار، با مقاله يكسان ديده شدهاند.
آسيبهاي پژوهش
آسيبهاي مطرح در زمينه پژوهش را در يك دستهبندي كلي در هفت محور ميتوان مطرح ساخت كه ذيل هر يك مواردي ارائه و هر يك بهاختصار توضيح داده شده است. برخي از اين موارد به گونهاي در محورهاي ديگر نيز قابل طرح است و به تعبيري آسيبهاي ميانحوزهاي خواهد بود:
هفت محور كلي ياد شده از قرار زيرند:
1.پيشزمينهها و پيشنيازها؛ 2. انگيزهها و اهداف؛ 3. زبان و قالب نگارش؛ 4.اخلاق پژوهشي؛ 5. محتوا؛ 6. فرايندها؛ 7. مديريّت و پشتيباني.
1- پيش زمينهها و پيشنيازها
آسيبهاي پژوهشي را كه ريشه در اشكالات مرحله پيشنيازها و زمينههاي پيشيني پژوهش دارند در موارد زير ميتوان برشمرد.
1ـ1. نداشتن آگاهيهاي پيشين: بيترديد پژوهش در هر زمنيه علمي نيازمند تحصيلات و مطالعات و كسب آگاهيهاي كافي و لازم در آن زمينه و احياناً زمينههاي همسو است. با فقدان اين شرط لازم و بايسته، پژوهش انجام شده موجودي عجيبالخلقه و ناقص الخلقه خواهد بود كه مخاطبان را گاه به ورطه خطاهاي علمي نيز در خواهد افكند.
2ـ2. نداشتن سوءال اصلي: از جمله شرايط لازم براي هر پژوهش دانستن سوءال اصلي است كه به مثابه تنقيح مناط و تحرير محلّ نزاع است؛ امري كه سوگمندانه در بسياري از پژوهشها و مقالات، نامشخص، مبهم و ناپيدا است. به نظر ميرسد در بسياري از نوشتههايي از اين دست، اين ابهام از ناحيه خود نويسنده است كه از آغاز نميداند چه ميخواهد بگويد و تنها در پي آن است كه مطالبي كه با موضوع اصلي مقاله ارتباط كلي دارد، سرهمبندي كند. پرواضح است كه از چنين مقالاتي، هيچ دستاورد روشني حاصل نخواهد شد.
3ـ3. عدم اشراف بر حوزه پژوهش: در مقالاتي كه نگاشته ميشود، چه از نوع تأليف و گردآوري يا از نوع پژوهش واقعي، اشراف و اطلاع پژوهشگر بر حوزه معنايي و پژوهشي موضوع، پيشينه پژوهش در زمينه آن، منابع زودياب و ديرياب، آرا و ديدگاههاي كهن و نوپديد و... بايد به اندازه كافي و بايسته باشد. فقدان هر يك از اين شرايط، به موازي كاري، ناقصانديشي، بيراههروي و آسيبهايي از اين دست ميانجامد. چه بسا آنچه با ژستي فاتحانه عرضه ميشود، سخني باشد كه پيش از او كسي يا كساني گفته و نوشته باشند و چه بسا بهتر و كاملتر.
1ـ4. عدم نيازسنجي و شناخت كافي از مخاطبان: در موارد بسياري نگرش ذهنيتگرايانه نويسنده به جاي عينتگرايي و حضور در جامعه مخاطبان و نداشتن نيازسنجي و زمينهيابيهاي لازم، حاصل دسترنج نويسنده را چنان ميسازد كه جز تسويد اوراق، نامي ديگر بر آن نميتوان نهاد؛ هرچند به گمان خود انگيزهاي رسالتمحور داشته و از سر درد و دغدغه به پژوهش و نگارش خود دست يازيده است!
1ـ5. نداشتن طرحنامه يا مهندسي پژوهشي: عدم استفاده از طرح اوليه براي پژوهش، به سردرگمي خواننده و احساس تهيدستي وي پس از مطالعه اثر ميانجامد. نداشتن سازواره و انسجام منطقي مطالب و محورها محصول اين آسيب است. چه بسا نوشتهاي مالامال از نكته و مطالب علمي، به دليل پراكندگي و نداشتن طرحواره، چيزي افزون بر كشكولنويسي نباشد.
1ـ6. كنشپذيري و انفعال در نگرهها و باورها: يك تحقيق و پژوهش محققانه و آزاد و علمي بايد از هر گونه جوّزدگي، غربزدگي، غربباوري، دگرباوري، دگرانديشي، روشنفكرزدگي، شخصيت زدگي و... به دور باشد تا بتوان نتايج و دستيافتههايي را كه در آن عرضه ميكند، حاصل تحقيق و پژوهش نويسنده دانست. پيشفرضها و داوريهاي پيشين با پژوهش آزاد سازگاري ندارد. البته اين بدان معنا نيست كه جايگاه باورهاي پيشين و مبادي و مباني مشترك نويسنده و خواننده را ناديده انگاريم؛ و گرنه هرگز استدلال و استنتاجي صورت نخواهد بست.
2. انگيزهها و اهداف
2ـ1. خودنمايي و كسب شهرت: از ديرباز تاكنون، انگيزه بسياري از ارباب قلم، خودنمايي و رياكاري و كسب شهرت بوده است. اين انگيزه كه در سطوح فرودست و فرادستِ نگارندگان وجود داشته و همچنان دارد، ريشه در بنيادها و خاستگاههاي نفساني ـ اخلاقي انسانها به طور عموم و ارباب فضل و دانش به گونهاي ويژه دارد. انگيزه ياد شده گاه در نوشتهها پيدا و هويدا است و در مواردي در لابهلاي سطور و صفحات به گونهاي شيطنتآميز پنهان و ناپيدا است و تشخيص آن براي خواننده دشوار است. درمان اين درد يا مبارزه با اين پديده فرهنگي، نيازمند تلاشهاي فردي و جمعي و سياستگذاريهاي لازم است.
2ـ2. نگاه ابزاري به پژوهش: برخي به پژوهش و تحقيق كه خود از اركان علم است و برخوردار از قداست و ارزش معنوي، نگاهي ابزاري دارند. البته تلاشهايي كه به منظور كسب رتبههاي علمي يا احراز ردههاي آموزشي و استخدامي انجام ميشود، مقولهاي جداگانه است.
2ـ3. ابتذال و روزمرّگي: بسا پژوهشها و نگارشها كه باري به هر جهت و با هدف پر كردن صفحات مجلات و نشريّات با نگاهي سادهانگارانه عرضه ميشود و بيهيچ احساس مسئوليت و دردي، ابزار مقدس قلم را دستمايه متاع ناچيز مادّي ميسازد.
2ـ4. سفارشمحوري به جاي رسالتمحوري: اين آسيب، گريبانگير بسياري از فرهيختگان و انديشمندان نيز هست. دستاندركاراني كه اقدام به نشر يك مجله يا مطبوعه ميكنند و به هر روي بايد صفحات آن را پر كنند، با فشارها و اصرارهاي خود زمينه اين آسيب را فراهم ساخته، انديشمندان را به جاي انجام و ارائه پژوهش واقعي و سودمند و داراي فلسفه وجودي، به نگارش مقالاتي كممايه، مصرفي، غيرعميق و ناپخته واميدارند و بدين سان از شأن پژوهش و پژوهشگر ميكاهند. سوگمندانه اين پديده با تكثّر و افزايش شمار نشريّات ديني و گسترش موءسسات علمي و انتشاراتي ـ كه ميتواند و بايد آثار مباركي داشته باشد و در مسير صحيح و بايسته گام بردارد ـ شيوع و رواج بيشتري يافته است. اين آسيب خود آسيبهاي ديگري ميزايد و بازار انديشهها و آثار لعلگون را با خزفهاي بيارزش ميشكند.
2ـ5. تبليغاتگرايي به جاي تبليغگري: بر پايه آموزههاي ديني و وحياني آنچه وظيفه و بايسته ارباب دانش و آگاهي است، تبليغ ارزشهاي حقيقي است. پژوهش ديني نيز آنگاه ديني است كه در راستاي اين هدف گام بردارد. آن كه تبليغات و ترويجگريهاي صنفي، گروهي، شخصي و... را وجهه همّت خويش سازد، آيا پا از دايره اهداف واقعي بيرون نگذاشته است؟
واقعيت تلخ اين است كه بسياري از تلاشهاي فرهنگي در عرصه مكتوب بيش از آنكه در مقام ترويج دين باشند، در پي تأييد و تحكيم بنيادهاي فلان مركز و نهاد و موءسسه علمياند. آيا درگيريها و مخاصمات گاه و بيگاه برخي از بنيادهاي علمي بر سر حقوق معنوي يك اثر يا يك تلاش علمي ـ تبليغي، گواه اين دعوا نيست؟
2ـ6 مناسبتگرايي: اين آسيب را ميتوان تعبير ديگري از دو آسيب پيشين دانست. مجموعه مقالاتي كه به مناسبت برگزاري همايشها و كنگرهها و بزرگداشتها و... سفارش داده يا فراخوان ميشود و نوعاً فاقد تتبع و امعاننظر كافي يا اساساً فاقد محتوا و ارزش علمي است، مثالزدني است. همچنين گاه موضوعي كه حجم چهار يا پنج مقاله را برميتابد، به دليل برگزاري فلان گردهمايي يا كنگره، در قالب دهها مقاله پرداخته و نگاشته و عرضه ميشود و به صورت مجموعه كتابهايي به چاپ ميرسد كه جنبه مصرفي و روزمرّه دارند، كه حتي ارزش كتابخانهاي نيز ندارند.
3- زبان و قالب
بخش قابل توجهي از آسيبهاي آثار پژوهشي به قالبهاي زباني و نگارشي باز ميگردد. اين مشكل از آنجا برميخيزد كه در مسير فراگيري و پژوهش و نگارش، بيشتر پژوهشگران و نويسندگان ديني ـ اعم از حوزه و دانشگاه ـ مرحلهاي را با عنوان دورهها و كارگاههاي نويسندگي نگذرانده و آموزش نديدهاند. اگر كساني در اين عرصه تلاش و تمرين و توانآزمايي دارند و به توفيق و مهارتي دست مييابند، به گونه خودْجوش و انفرادي است و يا نتيجه آزمون و خطاهايي است كه در اين مسير پشت سر نهادهاند. به هر روي برخي از آسيبهايي كه در اين زمينه ديده ميشود. از قرار زير است:
3ـ1. لفاظي و زيادهنويسي: پديده عبارتپردازي و بازي با الفاظ در بسياري از نوشتهها ديده ميشود. گاه مطلبي كه با عبارتي ساده و بيپيرايه ميتوان عرضه داشت، با شرح و بسط و طول و تفصيل بيشتر ارائه ميشود و از روي عمد و قصد با كلمات و عباراتي دو چندان بلكه بيشتر ارائه ميشود. بيترديد اين پديده با انگيزهها و اهداف غيرعلمي نيز همراه است كه بايد خاستگاههاي روانشناسانه آن را جداگانه بررسي كرد.
3ـ2. به زبان قم؛ يا به زبان قوم: به جز مواردي كه بايد پيچيده و سربسته و نامشكوف سخن گفت تا نامحرمان ندانند و نفهمند، در موارد عادي بايد ميزان درك و فهم مخاطب را شناخت و به زبانِ قابل فهم وي سخن گفت. آموزههاي ديني و شيوه و اسلوب سخن گفتن بزرگان دين و بلكه كتابهاي آسماني همواره چنين بوده است. پيامبران نيز مأموريت داشتهاند تا با مردم به اندازه عقول ايشان سخن گويند. طبعاً زباني كه خواصّ و حوزويان در تخاطب با يكديگر ميفهمند ـ اما براي مردم نامأنوس است ـ نبايد در نوشتههايي كه براي مردم است، مورد استفاده قرار گيرد. گفتني است كه در اين ورطه نيز افراط نبايد كرد. در نوشتههاي تخصّصي، كاربرد واژگان و مصطلحات ويژه و معمول سفارش داده يا فراخوان ميشود و نوعاً فاقد تتبع و امعاننظر كافي يا اساساً فاقد محتوا و ارزش علمي است، مثالزدني است. همچنين گاه موضوعي كه حجم چهار يا پنج مقاله را برميتابد، به دليل برگزاري فلان گردهمايي يا كنگره، در قالب دهها مقاله پرداخته و نگاشته و عرضه ميشود و به صورت مجموعه كتابهايي به چاپ ميرسد كه جنبه مصرفي و روزمرّه دارند، كه حتي ارزش كتابخانهاي نيز ندارند.
3- زبان و قالب
بخش قابل توجهي از آسيبهاي آثار پژوهشي به قالبهاي زباني و نگارشي باز ميگردد. اين مشكل از آنجا برميخيزد كه در مسير فراگيري و پژوهش و نگارش، بيشتر پژوهشگران و نويسندگان ديني ـ اعم از حوزه و دانشگاه ـ مرحلهاي را با عنوان دورهها و كارگاههاي نويسندگي نگذرانده و آموزش نديدهاند. اگر كساني در اين عرصه تلاش و تمرين و توانآزمايي دارند و به توفيق و مهارتي دست مييابند، به گونه خودْجوش و انفرادي است و يا نتيجه آزمون و خطاهايي است كه در اين مسير پشت سر نهادهاند. به هر روي برخي از آسيبهايي كه در اين زمينه ديده ميشود. از قرار زير است:
3ـ1. لفاظي و زيادهنويسي: پديده عبارتپردازي و بازي با الفاظ در بسياري از نوشتهها ديده ميشود. گاه مطلبي كه با عبارتي ساده و بيپيرايه ميتوان عرضه داشت، با شرح و بسط و طول و تفصيل بيشتر ارائه ميشود و از روي عمد و قصد با كلمات و عباراتي دو چندان بلكه بيشتر ارائه ميشود. بيترديد اين پديده با انگيزهها و اهداف غيرعلمي نيز همراه است كه بايد خاستگاههاي روانشناسانه آن را جداگانه بررسي كرد.
3ـ2. به زبان قم؛ يا به زبان قوم: به جز مواردي كه بايد پيچيده و سربسته و نامشكوف سخن گفت تا نامحرمان ندانند و نفهمند، در موارد عادي بايد ميزان درك و فهم مخاطب را شناخت و به زبانِ قابل فهم وي سخن گفت. آموزههاي ديني و شيوه و اسلوب سخن گفتن بزرگان دين و بلكه كتابهاي آسماني همواره چنين بوده است. پيامبران نيز مأموريت داشتهاند تا با مردم به اندازه عقول ايشان سخن گويند. طبعاً زباني كه خواصّ و حوزويان در تخاطب با يكديگر ميفهمند ـ اما براي مردم نامأنوس است ـ نبايد در نوشتههايي كه براي مردم است، مورد استفاده قرار گيرد. گفتني است كه در اين ورطه نيز افراط نبايد كرد. در نوشتههاي تخصّصي، كاربرد واژگان و مصطلحات ويژه و معمول رشته مربوط، امري طبيعي و ناگزير است كه نميتوان از آن سر برتافت. چه بسا اگر برابرهاي فارسي اما نامعمول و نامعهود، بهجاي واژه مصطلح متسالمُ عليه به كار رود، فهم مخاطبان خاص را دشوارتر و ديريابتر ميسازد. استفاده افراطي از واژههاي عربي يا عربينويسي افراطي نيز تفاهم و ارتباط ميان نويسنده و مخاطب را دشوار ميسازد تا آنجا كه گاه شنونده، پاسخ سوءال خويش را تعقيبات نماز ميپندارد.
3ـ3. افراط در پارسي گرايي و پارسينويسي: در اين شكي نيست كه در سخن و نبشتار فارسي بايد فارسي را پاس داشت. نيز از مغلقگويي و پيچيدهنويسي بايد پرهيز كرد؛ اما ـ چنانكه در فصل قبلي گذشت ـ استفاده از الفاظ مصطلح و متداول و رايج كه آگاهان يك رشته علمي ـ حتي در حدّ متوسط ـ با آن به آساني ارتباط برقرار ميكنند، نه تنها جايز بلكه اولي و بايستهتر است. مثلاً تبديل «نزول تدريجي» به «فرود آمدن گزينه گزينه» يا «تطبيق و انطباق» به «برابرسازي و برابر شدن» نه تنها فهم و دريافت مطلب را آسان نميسازد كه بر دشواري آن نيز ميافزايد. با تأسف بسيار، اينك برخي مطبوعات ديني براي گريز از دشوارنويسي و مغلقنويسي و زبان خاص علمي، از اين سوي بام افتادهاند و به پارسيگرايي افراطي روي آوردهاند.
بهويژه اين مشكل در ميان برخي ويراستاران ارجمند نشريّات ديني يا حوزوي ـ كه صد البته بايستگي كارشان و ارجمندي تلاششان بر هيچ كس پوشيده نيست ـ ديده ميشود.
3ـ4. استفاده افراطي از واژگان بيگانه: تسلّط بر زبانهاي بيگانه بهويژه زبان انگليسي براي پژوهشگران ديني و حوزوي، ارتباط و تعامل و همزباني حوزه و دانشگاه، برگزاري كرسيهاي مشترك، گفتوگوهاي بين الاديان، اهمّيت دانشهاي ميانرشتهاي، بايستگي آگاهي از دانشهاي جديد در كنار علوم سنتي مانند كلام جديد در كنار كلام قديم، هرمنوتيك در كنار علم تأويل و تفسير، زبانشناسي در كنار علم لغت و نحو و... هرگز جاي تشكيك و ترديد ندارد؛ امّا بهرهوري بيش از حدّ از واژههاي لاتيني و... در نوشتههاي فارسي حوزه علوم اسلامي هرگز پذيرفتني نيست. گاهي كار تا بدانجا پيش ميرود كه مجلّهاي كه به گونه تخصّصي در حوزه فقه انتشار مييابد، نخستين مقاله آن «پارادايمهاي فقهي» نام ميگيرد! به گمان اين بنده، انفعال و رنگباختگيهايي از اين دست هرگز در جهت تحقق اهداف بلند (چونان وحدت حوزه و دانشگاه) قرار نميگيرد؛ بلكه بايد چاره را در جاي ديگر جُست. امروزه با تمام تأسف، گسستي سخت و شكافي ژرف ميان اهل حوزه و دانشگاه در اين جهت ديده ميشود كه بعضاً نوشتههاي تخصصي يكي براي ديگري مفهوم و قابل استفاده نيست، و به ولي هر يك ساز خويش را مينوازد. آنچه در اين ميانه بر او ستم رفته زبان شيرين و فخيم پارسي است كه ميتوانست جامع و رابط و ميانجي بين ايشان باشد و صدافسوس كه نيست.
3-5 كلي گويي و آغاز از راه دور: در بسياري از پژوهشها شاهد اين كاستي هستيم كه سخن اصلي و مطلب مقصود را پس از آوردن مقدماتي دور و دراز عرضه ميدارند؛ چنانكه نيمي از حجم نوشتار يا بيشتر درواقع نقش مقدمه سخن را بازي ميكند. در مواردي اساساً اصل سخن كه پژوهش به شمار ميآيد و به اصطلاح حرف نويسنده است، بسيار كوتاه و به تعبير عاميانه دو كلمه بيشتر نيست، اما با آب و تاب و طول و تفصيل و مقدمه و موءخّره همراه شده تا به صورتي فريبنده شكل مقاله بيابد. اين پديده در دارز مدّت بلكه در كوتاه مدّت به سلب اعتماد خواننده ميانجامد. اين آسيب بهويژه در ميان تازهكاران و نوقلمان عرصه نگارش و پژوهش بيشتر مشهود است.
4- اخلاق نگارش و پژوهش
رعايت اخلاق و آداب ديني در پژوهش و نگارش، بسيار مهم است؛ بهويژه در پژوهشهاي ديني. حُسن سلوك با مخاطب، رعايت امانت علمي، رعايت عفت قلم، پرهيز از تعصّب و خشمها و كينهها در مقام نگارش، پرهيز از ستايش يا نكوهش بيمورد، پاسداشت حق خواننده و... از جمله اخلاق و آداب نويسندگي به شمار ميآيند و كوتاهي در باب هر محور نيز آسيب و آفت خواهد بود. از اين ميان سه آفت را بهطور ويژه ميتوانمطرح كرد:
4ـ1. سرقتهاي علمي: پديده سرقت علمي يا ادبي از ديرزمان رايج بوده و نويسندگان غيرمتعهد، غيرامين، سودجو، آزمند و... بدان دست مييازيدهاند. اما در ميان متدينان و متعهدان عرصه قلم ديني كه دعوي رسالت و دغدغه دين دارند، هرگز پذيرفته نميتواند بود. جاي بسي افسوس است كه دسترنج تحقيق و پژوهش يك نويسنده را ديگري بيهيچ ارجاع و يادكرد و حقشناسي، به خويشتن نسبت دهد؛ امري كه متأسفانه در ميان كساني كه تحقيق و قلم را سكّوي پرتاب و پلكان ترقي خويش تصور ميكنند، كم و بيش ديده ميشود. بزرگان دين و نويسندگان نيكنفس و متعهد، همواره در نقل يك عبارت كوتاه يا حتي يك واژه وام گرفته، به ذكر منبع ميپرداختهاند.
گاه وحشتناكتر از اين ديده شده است كه نويسندهاي يك مقاله يا بخشي از يك مقاله را واژه به واژه و بدون كوچكترين تغيير و تصرفي سرقت كرده و به نام خود به صورت مقاله در آورده و به نشريهاي وزين سپرده و آن نشريه بيخبر از همه جا اقدام به درج آن كرده است. افسوس بيشتر اينكه چنين سرقت رسوايي در حوزهاي چونان قرآن پژوهي كه قداستي والاتر از هر موضوع دارد صورت پذيرفته باشد.
4ـ2. خودستايي و رياكاري: وانمود كردن اين معنا كه نويسنده در اين زمينه تخصص فراوان دارد و خود را برتر و بالاتر جلوه دادن، از آفات تهديد كننده اهل قلم است.
4ـ3. افراط در نكوهش يا ستايش ديگران: گاه نويسنده در مقام ردّ دعوي و ديدگاه مخالف خويش، عنان از كف داده، به توهين و جسارت يا تحقير و استخفاف دست مييازد يا در ايمان و دينداري وي تشكيك ميكند. اين همه از تعصّب يا حسادت يا كينه و خشمآلودگي نويسنده حكايت دارد كه هر يك از منظر مباني اخلاق ديني يا انساني ناپسند است؛ چنانكه ستايش بيش از حد نيز با عرف معقول پژوهش ناسازگار مينمايد.
5- محتوا
آسيبهاي محتوايي مقالات و پژوهشهاي ديني، اهميت و خطر بيشري از ديگر آسيبها دارند كه جاي شكي در آن نيست. افزون بر برخي محورهاي قبلي كه در واقع آسيبِ محتوايي محسوب ميشوند، موارد زير را ميتوان در اين مقوله ذكر كرد:
5ـ1. نداشتن سخن تازه: شايد مهمترين آفت نوشتههاي ديني را، نداشتن سخن نو و حرف تازه بتوان ذكر كرد. تكرار مكرّرات، جمع متفرقات و تفريق مجتمعات و بازنويسي آنچه ديگران بارها و بارها نوشتهاند، متأسفانه در نوشتههاي بسياري ديده ميشود. تأليف و گردآوري به جاي تحليل و پژوهش با توليد نرمافزار ديني فاصله بسيار دارد. در ميان انبوه مقالات و نوشتهها، بسي اندكند آنان كه نگرشي نو، پردازش نو، دستاوردي نو يا انديشهاي نو عرضه كرده باشند؛ چندان كه اگر كسي حرف تازه و ارزشمندي نيز در اين هياهوي هولناك عرضه كند، در لابهلاي ديگر مطالب گم و ناشناخته خواهد ماند.
5ـ2. كليشهگرايي و جمودانديشي: روحيه تقليدگري، بستهْذهني، جمودانديشي، كليشهگرايي و ترس از فهم نو، برداشت نو، استدلال نو، استنتاج نو و نداشتن جسارت لازم و البته مُجاز در اين عرصه امري است كه دست و بال پژوهشگر ديني را ميبندد و در جا زدن پويشگر مسير دانش و پژوهش را موجب ميگردد و بهجاي توليد انديشه ديني، مصرفگرايي را وجهه همّت خود ميسازد.
ضعف پشتيبانيهاي تحقيق
عدم تأمين و تدارك نيازهاي اوليه و كتابخانهاي، ايجاد تنگناهاي اقتصادي، تنگناهاي زماني تحقيق، حاكمّيت روابط به جاي ضوابط، عدم حمايتهاي لازم، خلأ راهنماييهاي سودمند و حمايتگر از محققان، نبود كرسيهاي نظريهپردازي، نبود نظارت جدي و دقيق در امر نگارش و پژوهش، بيساماني و پراكندگي مراكز سياستگذار در اين عرصه، از موءلفههاي مهم و موءثر در آسيبمندي مقوله پژوهشاند.
در بسياري از پاياننامههاي دانشجويي، با فقدان استاد صاحبنظر و راهنما روبهرو هستيم و به ناچار راهنمايي و مشاوره به كساني سپرده ميشود كه صلاحيت و ورودي در رشته مربوط ندارند، يا اگر دارند، به دليل نداشتن اهرمهاي كافي يا فرصت لازم، تنگناهاي اداري، راهنمايي و مشاورهاي صورت نميبندد، جز نظارتي پوستهاي و سمبليك كه بايد گفت ضَعُفَ الطالبُ و المطلوبُ.
7- آسيبهاي مابعدالتحقيق
آخرين بخش از آسيبهاي پژوهش را در عدم حمايتها و ضرورتهاي مرحله پس از انجام تحقيق بايد جستوجو كرد.
نبود حمايتهاي مديريتي براي تشويق و انتشار و ارزيابي، تقدم روابط بر ضوابط، دخالت دادنِ گرايشهاي صنفي و جناحي و فقدان روحيه نقد علمي و مسائلي از اين دست، تأثير منفي بسياري در بهبود وضعيت پژوهش و نويسندگي در كشور گذاشتهاند.
آنچه اكنون بايد بدان پرداخت، ارائه راهحل و چاره است كه خود مجالي ديگر و مقالي جداگانه ميطلبد. آنچه تاكنون گذشت نگاهي گذرا به آسيبشناسي پژوهش و نويسندگي بود كه چه بسا خود از نظر انسجام و ترتيب محورها و فصول، دچار آسيب پريشاني بوده باشد؛ يا حتّي آسيبهايي كه از آغاز اين نوشتار از آنها ياد شد، شامل حال اين نوشتار نيز بوده باشد.
ـ گسترش و تعميق فرهنگ پژوهش در حوزه؛
ـ معرفي آثار برتر حوزويان در زمينههاي تأليف، تحقيق و ترجمه؛
ـ تعيين هرم علمي آثار حوزوي؛
ـ ساماندهي فرآوردههاي پژوهشي و شناسايي موضوعات در زمينههاي پژوهشي؛
ـ شناسايي و معرفي پژوهشگران جوان و تقويت انگيزههاي تحقيق و پژوهش در نسل جوان حوزه.
كتاب سال حوزه در سال 1378 با اهداف مزبور تأسيس گرديد و تاكنون (پاييز 84) شش دوره را برگزار كرده است. هفتمين همايش سراسري كتاب سال حوزه در بهمن سال 1384 آثار برتر و ممتاز حوزويان را در سال 83 معرفي خواهد كرد. به گفته دبيرخانه كتاب سال حوزه، بيش از هزارودويست عنوان كتاب منتشره در سال 83، براي شركت در هفتمين دوره همايش به دبيرخانه ارسال شده است كه از اين ميان 28 اثر برگزيده شده است. موضوعات كلي و عناوين گروههاي ارزياب بدين قرار است: قرآن و حديث؛ فقه و حقوق و اصول؛ فلسفه و كلام؛ ادبيات؛ تاريخ و سيره؛ دانش سياسي؛ علوم تربيتي و اجتماعي؛ اخلاق و عرفان؛ كتابشناسي و كليات؛ ترجمه؛ اقتصاد؛ تصحيح و تحقيق. بيشتر آثار، مربوط به گروه «تصحيح و تحقيق» است كه 157 اثر را دريافت كردهاند؛ سپس گروه ادبيات با 156 عنوان كتاب، از ديگر گروههاي كتاب سال حوزه پيش ميافتد.
پس از آن گروه «قرآن و حديث» با 153 اثر قرار دارد. بدين ترتيب ميتوان ادبيات حوزه را يكي از فعالترين بخشهاي توليدي حوزه دانست؛ اگرچه چند را با چون، چندان كاري نيست، درباره چند و چون آثار ادبي حوزه در جايي ديگر به تفصيل بايد سخن گفت؛ ولي آمار بالا نشان ميدهد كه دستكم به لحاظ كمّي، مشكل حادّي وجود ندارد.
در يك نگاه كليتر، لازم است با دقت و ظرافت بيشتري به فعاليتها و برنامههايي همچون امتيازدهي به كتابهاي خاص، نگاه و توجه شود. آيا جايزه و تشويق مالي، كمك مهمي به تأليف برتر و موءلف فاضلتر ميكند؟ آيا مراكزي همچون كتاب سال حوزه، فراتر از تشويق مالي، كمك موءثر ديگري به موءلفان برگزيده ميكند؟
هر گونه كه ببينيم يا بينديشيم، اين واقعيت را انكار نميتوان كرد كه جوايز مادي و معنوي، به اضافه معرفي اثر به مجامع عموميتر، كمك شاياني به جهتگيري تأليفات دارد؛ هم به لحاظ كمّي و هم از منظر كيفي. مراكزي كه موضوع خاصي را هدف ميگيرند و مثلاً آثار ادبي يا تاريخي يا فلسفي را فقط مطمح نظر دارند، فضاي آن علم خاص را شادابتر ميكنند. وقتي چندين مركز و موءسسه دولتي يا غيردولتي، فيلمهاي برگزيده را تشويق كرد، طبيعي است كه سينماگري رونق بيشتري مييابد؛ همچنين است اگر مراكز متعدد به هر موضوع خاص ديگري توجه كنند. اما نهادهايي همچون «كتاب سال جمهوري اسلامي» يا كتاب سال حوزه در موضوع و عنوان خاصي متمركز نشدهاند. اينگونه مراكز، كتاب و تأليف را از آن جهت كه كتاب و تأليف است، مهم انگاشتهاند و امدادهاي اندك يا بسيار خود را به سوي نفس تأليف روانه ميكنند. چنين سياستي، انرژي خود را در همه موضوعات سرشكن كرده، نفسِ قلمزني و اثرآفريني را بر ميكشند. اكنون سوال اين است كه آيا كمبود و مشكل اساسي حوزه، كمكاري علما و فضلا در بسامد آثار است؟ يا در كيفيت آنها؟
پرسش اساسيتر آن است كه مكانيزم امتيازدهي و گزينش چيست؟ چه معيارهايي، اثري را بر ميكشد و پيش چشمان مشتاقان كتاب ميآورد؟ آيا علايق و سلايق برگزار كنندگان در فرايند انتخاب كتاب برگزيده، موجب جهتدهي به تأليفات نيست؟ بهحتم چنين قصد و ارادهاي وجود دارد. هر نهاد دولتي يا غيردولتيِ خاصي كه مسئوليت و هزينهها را برعهده ميگيرد، در اين انديشه است كه تفكر مقبول و مطلوب خود را گسترش دهد. اما عالمانهتر و زيركانهتر، آن است كه در انتخاب معيارها و حاكم كردن آنها بر ارزيابيها چنان فنّي و تخصصي عمل كنيم كه در همه مجامع علمي قابل دفاع و حتي قابل عرضه باشد.
بدين رو است كه كتاب سال حوزه، از سال نخست در انديشه تدوين فرمهاي ارزيابي، كوشيد و رايزنيهاي بسياري را به عمل آورد. به سائقه موضوع و دلمشغولي اين شماره مجله پژوهشوحوزه، گزارش مختصري درباره فرمها و موءلفههاي ارزيابي آثار ادبي آورده ميشود تا نويسندگان مربوط، با نحوه داوري و ارزشيابي آثار خود آشناتر شوند.
آنچه در زير ميآيد، شاخصها و موءلّفههايي است كه جنبه لفظي و ساختاري آثار را براساس آنها ميسنجند و امتياز ميدهند. گفتني است كه آثار و تأليفات حوزوي در دبيرخانه كتاب سال حوزه، دو مرحله را طي ميكنند تا به نقطهاي رسند كه ممتاز شمرده شوند. در مرحله اول براساس فرمهاي علمي و تخصصي ارزيابي ميشوند و داوران محترم جز به محتوا، منابع، نظريهپردازي، تحليل و تازگي مطالب، به عامل ديگري نظر ندارند. اين مرحله، خود واجد مراحلِ كوچكتري است كه همگي مربوط به محتواي اثر ميباشد. پس از توفيق اثر در اين مرحله، نوبت به ارزيابيهاي صوري، ادبي و قلمي ميرسد. از ميان دهها كتابي كه در مرحله اول، دست به دست ميشود، يك تا سه اثر به مرحله دوم (ارزيابي صوري) ميرسد. در اين نوبت، ارزيابان حرفهاي و كساني كه در نگارش و ويرايش تخصص كافي دارند، آثار را از منطرهاي خاص برميرسند و نمره ميدهند. موءلفههاي زير، معيار و سنجه داوران براي امتياز دهي در اين مرحله است كه بدون هيچ گونه توضيحي، فقط بازگويي و اطلاع رساني ميشود.
پيشتر ياد آوري كنيم كه كتابهاي ادبي و آثاري كه سمت و سوي ادبي دارند و اساساً در يكي از قالبهاي مرسوم ادبي (شعر، قطعه، داستان، نمايشنامه، رمان و... ) تأليف شدهاند، براساس فرمها و قالبهاي ويژهاي ارزيابي ميشوند كه از موضوع اين نوشتار خارجاند. معيارها و شاخصهاي زير، ترازويي براي توزينِ قلمي و ادبي آثاري است كه در موضوعات علمي (فقه، فلسفه، عرفان، كلام، قرآن، حديث و... ) به رشته تحرير در آمدهاند. اين تدبير براساس و لحاظ تواناييهاي ويژه ارزيابان و داوران است. از آنجا كه داوران علمي و تخصصي آثار، گاه قادر به ارزيابي قلمي و ادبي كتابهاي مربوط نيستند، مقرر گرديد كه بخش داوري قلمي و ادبي آثار در همه موضوعات به داورانِ ويژهاي كه در قلمرو قلم و ساختارشناسي تخصص دارند، سپرده شود. بدين رو در مرحله دوم داوري، فقط به جنبههاي ساختاري و قلمي آثار نظر ميشود. آگاهي و آشنايي موءلفان حوزوي با اين شاخصها و سنجهها، موجب ميگردد كه اهتمام بيشتري به بخش صوري و قلمي آثار خود ورزند.